خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم


از کف عقل، برون جسته و دیوانه شویم

بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را


از صنمخانه این قافله، بیگانه شویم

فارغ از خانقه و مدرسه و دیر شده


پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

هجرت از خویش نموده، سوی دلدار رویم


واله شمع رخش گشته و پروانه شویم

از همه قید بریده، ز همه دانه رها


تا مگر بسته دام بت یکدانه شویم

مستی عقل ز سر برده و آییم به خویش


تا بهوش از قدح باده مستانه شویم